مطلوب نهایی از دیدگاه قرآن همان چیزی است که به طور فطری برای انسان مطلوب است و ازآن به سعادت، فلاح، فوز و امثال آن تعبیر میشود و چون مطلو بیت آن ذاتی است، چون وچرا بردار نیست و نمی توان آن را به چیز دیگری تعلیل و در پرتو مطلوبیت هدف دیگری توجیه نمود. كارگرى كه كار مىكند، مىتوان از او پرسيد چرا كار مىكنى؟ و او در پاسخ خواهد گفت: براى گرفتن پول. يا پرسيد: چرا پول مىگيرى؟ فى المثل خواهد گفت: براى اينكه غذا بخرم؛ يا اينكه چرا غذا مىخرى؟ براى اينكه بخورم؛ سير شوم و لذّت ببرم. ولى، ديگر در اينجا نمىتوان از وى پرسيد كه چرا مىخواهد لذّت ببرد؟ زيرا لذّت خود بخود مطلوب انسان وخواسته اوست و انسان با علم حضورى و شهودى، اين حقيقت را درك مىكند.
مىتوان گفت: سعادتمند در اين جهان كسى است كه لذّتهاى وى از نظر كيفيت يا كميّت نسبت به درد و رنجهايش برترى و فزونى دارد و در آن، دو ويژگى لحاظ مىشود: 1ـ از جهت كيفى، برترى 2ـ از جهت كمى، دوام.
لذت چيست؟ و عالى ترين لذت انسان كدام است؟
لذت، حالتى است ادراكى كه هنگام به دست آوردن چیزی دلخواه، در انسان به وجود می آید.
مراتب مختلف لذت، بستگى به شدت و ضعف نيروى ادراك يا مطلوببودن آن ادراک برای انسان يا توجه انسان دارد؛ يعنى ممكن است لذت كسى از خوردن غذايى لذيذ، بيش از لذت شخص ديگرى باشد، از آن جهت كه حس ذائقه اش قوىتر و سالمتر است. يا لذت يك نفر از خوردن غذايى بيش از غذاى ديگر باشد؛ براى اينكه غذاى اول، براى او مطلوبتر است.
لذتى كه انسان مىبرد، يا از وجود خويش است و يا از كمال خويش و يا از موجوداتى كه نيازمند به آنها است و به گونهاى با آنها ارتباط وجودى دارد. پس اگر بتواند وجود خود را وابسته ببيند به موجودى كه همه ارتباطات و تعلقات به او منتهى مىشود و ارتباط با او انسان را از هر وابستگىِ ديگرى بی نیاز مىکند، به عالى ترين لذتها می رسد. [1]
«قرب الى اللّه»، كمال نهايى انسان
آنچه از تعاليم انبيا برمىآيد اين است كه تكامل انسان در «قرب به خدا» است. حتى مشركان و بت پرستان در پى قرب به خدا بودند: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى»[2] « ما آنها [بتها] را جز براى آنكه ما را هرچه بيشتر به خدا نزديك گردانند، نمىپرستيم.».
اين سخن، نشان از فراگير بودن اين مفهوم، بين مؤمن و مشرك دارد. بت پرست هم طالب «قرب» است، اما مسير را اشتباهى انتخاب كرده است.
حقيقت «قرب الى الله»
مرحوم كلينى در اصول كافى، روایتی را از امام صادق(عليه السلام) نقل مىكند؛ خداى متعال مىفرمايد:«هر كس به يكى از دوستان من بىحرمتى كند به من اعلان جنگ كرده است؛ و نزديك نشد بندهاى به من به چيزى كه محبوبتر از انجام اَعمالى باشد كه بر او واجب كرده ام؛ و او با انجام مستحبات تا آنجا نزد من مقرب مىشود كه او را دوست مىدارم. پس وقتى او را دوست داشتم گوش او مىشوم كه با آن مىشنود، و چشم او مىشوم كه با آن مىبيند، و زبان او مىشوم كه با آن سخن مىگويد، و دست او مىشوم كه با آن كار انجام مىدهد. اگر مرا بخواند او را اجابت مىكنم؛ و اگر از من چيزى بخواهد به او عطا مىكنم.»
اين تعبيرها كنايه از شدت نزديكى خدا به بنده است. اين بنده به مقامى رسيده كه گويى خداوند در همه جا و همه حال كنار او و همراه او است. چنين كسى در هر آن، مورد عنايت خاص خدا قرار دارد و خداوند در تكتك افعالش عنايت ويژه دارد. براى افراد معمولى عنايات خاص خدا بسيار محدود است، اما چنين بندهاى پيوسته مشمول لطف و عنايت مخصوص خداوند است.
شايد هم مراد این باشد كه بنده به مقامى رسيده كه حقيقتاً مىبيند هر تأثير و تأثرى و هر حركت و سكونى به اراده خداى متعال است. چنين كسى هنگامى كه سخن مىگويد، مىبيند كه او نيست كه حرف مىزند بلكه خدا است كه اين امر وجودى را ايجاد مىكند. وقتى نگاه مىكند، با همه وجود مىيابد كه در حصول اين فعل خدا حضور دارد. [3]
[1]- محمد تقی، مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ،1382 ،ص39-42.
[2]- سوره زمر، آیه 3.
[3]- محمد تقی، مصباح یزدی، به سوی او، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی،1383، ص51-55.
#سعادت_انسان