چشمان من دیگر تب خفتن ندارد
قلبم قرار لحظه ای ماندن ندارد
اینجا هوا تنگ است و سرد است و نفس گیر
اینجا هوا بی بودنت خوردن ندارد
امشب فضای خانه ی قلب من ابری است
ابری که حتی نای باریدن ندارد
حالا شبیه مردی از جنس غبارم
مردی که نای زندگی کردن ندارد
من بی قرار کوچه های ذهن خویشم
حال و هوای عاشقی گفتن ندارد.
سید حسن حسینی