این نوشته درصدد است تا در راستای سبک زندگی اسلامی، حضرت زینب (سلام الله علیها) را به عنوان الگو واسوه برای زنان مسلمان و بلکه عالم معرفی نماید.
بیشتر نقش پذیری های روحی و روانی فرد، از برنامه های تربیتی سرچشمه گرفته و از آثار شیوه های درست یا نادرست تربیتی است و از آن جا که مهم ترین عامل آموزشی و تربیتی فرد خانواده است از این رو در ابتدا ویژگی اعضای خانواده حضرت زینب سلام الله علیها پرداخته می شود.
امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب پسر عموی رسول خدا است که از هفت سالگی، پیامبر اکرم وی را تحت تربیت و تعلیم خویش گرفت و علم ما کان و ما یکون را به او آموخت و او را خلیفه ی بلافصل خود قرار داد. و مادر بزرگوار ایشان حضرت فاطمه زهرا، سیده نساء العالمین است.او که پیامبر اکرم درباره اش فرمود:«إنَّ اللهَ یَرضی لِِرضاکِ وَ یَغضِبُ لِغَضَبِکِ»همانا خداوند به خشنودی تو خشنود و به خشم تو غضبناک می شود (کاظمی نائینی،1388،ص43)
هنگامی که زینب متولد شد، مادرش زهرا، او را نزد پدرش آورد و عرض کرد: نام این مولود را بگذار. حضرت علی فرمود: من بر پیغمبر سبقت نمی گیرم.در این هنگام رسول خدا به سفر رفته بود. هنگامی که مراجعت فرمود، حضرت زهرا طفل تازه متولد شده را نزد پدر برد که برایش نامی انتخاب کند، جبرئیل نازل شد و بر رسول خدا سلام رسانده و گفت: نام این مولود را زینب بگذار. (همان،ص44)
علامه جزایری در کتاب الخصائص الزینبیه می نویسد: (شبیری،1387، ص24) وقتی زینب شیرخواره و در گهواره بود، اگر برادرش حسین از نظر او دور می شد گریه می کرد و وقتی دیده اش به جمال دل آرای حسین می افتاد، خوشحال و خندان می شد. وقتی زینب بزرگ شد، قبل از اقامه ی نماز به چهره ی حسین نگاه می کرد بعد به نماز می ایستاد. این محبت و علاقه تنها در قالب خواهر و برادر بودن آن دو خلاصه نمی شد بلکه به یک رابطه ی مرید و مرادی تبدیل شده بود. حضرت زینب بیشترین انس را با برادرش حسین داشت و همیشه همراه او بود. زینب با حسین بازی می کرد یا به چهره و قد و قامت او خیره می شد.
این دلبستگی به قدری شدید بود که حتی تعجب مادرش فاطمه زهرا را بر می انگیخت؛ از این رو، موضوع را برای رسول خدا بیان کرد. آن حضرت چون این سخن را شنیدند آه سوزناکی کشیدند و با چشم اشکبار فرمودند:« ای دختر من و عزیز دلم!این دختر با حسین رازها دارد و در سفر کربلا هزاران درد و رنج را تحمّل خواهد کرد» در روایت آمده که زینب کبری در وقارش به حضرت خدیجه، در عصمت و حیا به مادرش فاطمه زهرا در فصاحت و بلاغت به پدرش امیرالمؤمنین علی و در حلم و بردباری به امام حسن و در شجاعت و قوت قلب به حضرت سید الشهدا تجلی کرده بود.
بدون شک از دوره های مهم تربیت انسان و شکل گیری شخصیت او دوران کودکی است.(همان،ص 26-25) شخصیت زینب در خانه ای شکل گرفت که سرشار از صفا و صمیمیت و آکنده از معنویت و عشق به خدا بود.خانه ای که پدری چون علی دارد و مادری چون فاطمه؛ پدر و مادر معصومی که تمایلات نفسانی و هوی و هوس در آنان راه نداشت و انگیزه ی حرکت ها و فعالیت هایشان فقط انجام وظیفه ی الهی بود.
زینب تحت تربیت چنین پدر و مادری رشد می کرد ، بدین ترتیب اساسی ترین کلاس های آموزش دانش ها و بینش ها، فصاحت و بلاغت، آینده نگری ، شناخت شایسته ی زندگی، عزت نفس و شکست ناپذیری، شجاعت و شهامت، برنامه ریزی و تدبیر امور ، خانه داری، شوهرداری، تربیت فرزندان و به طور کلی آداب معاشرت را در محضر مادر و پدر آموخت.
او شاهد بود که چگونه مادرش برای ایجاد کانونی آرام بخش و پر از صفا و صمیمیت تلاش می کرد . او این سخن پدرش را شنیده بود که می فرمود:«وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می کردم، تمام غم و غصه هایم برطرف می شد و او هیچ گاه مرا خشمگین نکرد. (همان،27)
پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)در راه تربیت شایسته و بایسته ی فرزندان فاطمه(سلام الله علیها وآله)،هماره آنان را در دریای مهر و محبت خویش غرق می ساخت و به لطف خود دلگرم و سرشارشان می نمود، به گونه ای که تاریخ بشر از هیچ نیای خاندانی این گونه بارش مهر و محبت آگاهانه و هدفمند و خالصانه بر سر و روی نواده هایش به یاد ندارد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله)هنگامی که آنان را در خانه خود و یا سرای آنان می دید، لب هایشان را بوسه باران می ساخت،و بزرگ منشانه گونه بر گونه های آنان می نهاد .سخن آنان را خوب گوش می داد و افزون بر نقش پدربزرگ بودن آن خانواده ای فرهنگ ساز و فرهنگ بان، خود را مشاور و دوست دلسوز آنان می دید و آنان را بزرگ می داشت.(همان ،ص 73) در نتیجه آنچه که زینب داشت، چیزی نبود جز محصول خوشه چینی ها از خرمن کمال پیامبر، بوستان معرفت مادر و پدر و عملکرد آنها. مگر نه آن است که جدش رسول خدا مصداق و طرف خطاب «وَ إنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ»(قلم،آیۀ4)است؟ (قائمی،1373،ص 131)
مقام علم و درایت حضرت زینب.
زینب زنی عالمه و فاضله است، از او احادیث بسیاری باقی مانده مثل حدیث ام ایمن، ماجرای فدک و غصب حق فاطمه، و روایاتی چون نزول غذای بهشتی برای فاطمه به نقل از محمدبن علی طوسی،داستان دفن پدر، داستان دعای فاطمه برای مؤمنان در نماز شب و… . زینب روایات بسیاری را از پیامبر،از مادر،از برادرانش،از ام سلمه،از ام هانی نقل کرد. و بزرگان بسیاری از او نقل قول کردند مثل امام سجاد، ابن عباس، عبدالله بن جعفر، فاطمه بنت الحسین و…. بسیاری از اسناد و روایات مورد اتخاذ و خط و رأی و نظرند مثل داستان وصیت علی و سفارش او در دفن خود و هم وصیت فاطمه به علی در دفن خویش که وقتی از دنیا رفتم مرا غسل ده، حنوط کن و… در کل روایات از مادر را همه ی مورخان اتفاق نظر دارند. (قائمی،1373،ص122- 121)
ابن عباس که از او روایت می کند، می گوید :«بانوی خردمند ما زینب دختر علی چنین گفت». زینب، بدین لقب به طوری معروف شده بود که وقتی «بانوی خردمند» می گفتند، زینب فهمیده می شد.فرزندان او به چنین لقبی افتخار می کردند وبه «زادگان بانوی خردمند(بنی عقیله) » شناخته شده بودند. (بنت الشاطی ،1389،ص60)
شرط ازدواج حضرت زینب با عبدالله بن جعفر
وقتی که حضرت علی خواست زینب را به عبدالله جعفر عقد ببندد، شرط کرد که هرگاه حسین اراده ی سفر کند و زینب بخواهد با او باشد عبدالله زینب را منع نکند. وقتی که عبدالله نتوانست حسین را از سفر به کربلا منصرف کند عون و محمد پسران خود را برای کمک به مادرشان همراه فرستاد و شرط کرد اگر جنگی پیش آمد آنها نیز به جنگ بپردازند.
در کتاب ترجمه ی زینب کبری نیز در صفحه 79 گوید :در زناشوئی حضرت زینب با عبدالله جعفر قید نموده بود که من به برادرم علاقه مندم و باید همه روزه مرا اجازه فرمایی، حسینم را زیارت کنم و در تمامی مدّت زندگانی کمتر می شد، روزی بگذرد که زینب حسین را نبیند. علاقه حضرت زینب (سلام الله علیها وآله) با امام حسین (علیه السّلام ) دو طرف است ؛ امام حسین(علیه السّلام ) احترام خاصی برای زینب قائل بودند . در کتاب ذخیره المعاد شیخ زین العابدین مازندرانی است که روزی زینب بر حضرت سیدالشهداء وارد شد و آن حضرت مشغول تلاوت قرآن بود .همان قسم که قرآن در دست او بود با تمام قامت از پیش پای حضرت زینب برخاست. (کاظمی نائینی،1388،ص100).
هجوم برای کشتن امام سجاد و دفاع حضرت زینب
در کتاب اخبار الدول قرمانی است که شمر لعین قصد کرد که علی اصغر بیمار (امام سجاد)را بکشد، زینب دختر علی بن ابی طالب بیرون آمد و گفت:به خدا او را نکشید تا مرا بکشید و شمر از او دست کشید.
حمید بن مسلم می گوید:بالین علی بن الحسین اصغر رسیدم که بیمار بر بستر خود افتاده بود و شمر ذی الجوشن با رجّاله ی خود بر او هجوم کردند و می گفتند:این را بکشیم؟گفتم:سبحان الله کودکان را هم می کشند؟این کودکی است دم مرگ… . (کاظمی نائینی،1388،ص160)
نقش و جایگاه اجتماعی حضرت زینب
ابن عباس تصریح می نماید گزارش تاریخ آن است که: زینب وارث مادرش صدیقه کبری و بزرگ دختران علی و شخصیتی بس والا در خانواده علوی بود. او دوره مجالس علنی داشت و شاگردانی در پای درسش حاضر می شدند و به فراگرفتن علوم اسلامی و دینی می پرداختند و حقایق قرآن را می آموختند. تربیت شدگان مکتب زینب در مدینه و مکّه و کوفه فراوان بودند و افتخار می کردند و در محضر دختر فاطمه حاضر شدند و دانش دینی و سیاسی و اجتماعی آموختند.(حائری ،1378،ص95-94)
زندگی زینب همواره با مسائل سیاسی همراه بوده است، بیرون نیامدن زینب از درون زندگی علی او را در مسایل آبدیده و پخته کرد و شعور و آگاهی و فهم وی در آنچه خداوند بر پیامبر اسلام فرو فرستاد او را به جائی رسانید که از زبان فرشتگان «ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا اُنزِلَ إَلیهِ مِن رَّبِّهِ»(بقره،آیه285) را می شنود، و دست هائی که از عالم بالا به سویش دراز شده است می بیند.
زینب در هر فرصتی به گذشته دور سر می کشد و به ذهنش می آید هنگامی که لشکر پدرش و معاویه در صفین به یکدیگر می رسند، معاویه پیش دستی می کند و شریعه را می گیرد و سپاه علی را در مضیقه بی آبی می گذارد و علی ناچار می شود با نیروی نظامی آن را پس بگیرد، و قبل از یورش به قوای معاویه،به لشگریان خود می گوید:«زندگی در این است که بمیرید امّا غالب و قاهر و پیروز، و مردن در این است که زنده باشید امّا مقهور و مغلوب و توسری خور». زینب می داند که ذلت ننگ است و زندگی در ننگ یعنی زنده بودن امّا مقهور و مغلوب،که برای فرزند علی و فاطمه قابل پذیرش و تحمّل نیست. فاجعه کربلا یک سرخط طلائی دارد و آن این است که فرزند پیامبر می فرماید که مرگ با ذلّت برای ما خوشایند نیست چون پیامبر از ما ذلّت نخواسته است،و اطاعت از فرومایگان را نفرموده است ما ننگ را نمی پذیریم و در مقتل کریمان مرگ را به جان می پذیریم. (حائری ،1378،صص97-96)
اگر زینب آن زن سیاستمدار و عقیله بنی هاشم از میان وقایع عاشورا را بیرون کشیده می شد،عظمت قیام حسینی آن چنانکه هست، در اندیشه ها و دلها جای نمی گرفت.پس این زینب است که پختگی خویش را در مسایل حکومتی و سیاسی نشان می دهد و بعد از عاشورای امام حسین آن چنان در اعماق دل ها و جان های مردم نفوذ می کند که با تمام تبلیغات بنی امیّه علیه خاندان علی از رونق آفتاب و درخشندگی عظمت چیزی کاسته نمی شود بلکه ساخته ها و پرداخته های معاویه و یزید را متزلزل می کند.(همان،ص98)
عبیدالله بن زیاد در نخستین جلسه در کوفه که با حضور همۀ شخصیت های سیاسی ونظامی جهت پیروزی در جنگ تشکیل داده بود ،خطاب به زینب کبری علیها السّلام – که خود را از چشمان مردان حاضر می پوشانید –گفت:« سپاس خدای را که شما را کشت و رسوا کرد ونشان داد که سخنان تان دروغی بیش نبود(الحمد الله الذی فضحکم وقتلکم واکذب احدوثتکم)؛
زینب کبری (علیها السّلام)با اعتماد به نفس و از موضع قاطع در جلسه ای که کسی جرئت نفس کشیدن نداشت، عبیدالله را به هیچ گرفت و فرمود:«سپاس خدای را که مارا به پیامبرش محمد(صلی الله علیه وآله)کرامت داد واز پلیدی ها پاک گردانید، همانا فاسق رسوا گردید و فاجر دروغ می گوید وآن ما نیستیم: (الحمد لله الذی اکرمنا بنبیه محمد وطهّرنا من الرجس تطهیراً أنّما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر وهو غیرنا یابن مرجانه ).
عبیدالله بن زیاد که خود راتحقیر شده می دید برای این که جهت بحث را عوض کند، دست به یک عمل نامردانه زد و خواست ذهن زینب کبری را متّوجه حادثه تلخ کند، گفت:«کار خدا را با برادر واهل بیت چگونه دیدی؟ کیف رایت صنع الله باخیک».
زینب کبری (علیها السّلام) که می دید عبیدالله بن زیاد برای فرار از مسئولیت پاسخ گویی در برابر جنایتی که انجام داده، منطق جبر گرایی در پیش گرفته و می خواهد با تحریف واقعه جرم وجنایت خود را پنهان کند، فرمودند:« جز زیبایی ندیدم آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدور فرموده بود، پس به سوی آرامگاهشان شتافتند. به زودی خداوند میان تو وآنان جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه واحتجاج خواهند نمود. آن گاه خواهی دید که پیروز و رستگار کیست .ای زادۀ مرجانه مادرت به سوگت نشیند». (قادری،1389،ص359-358)
او با دست مبارک خود به مردم اشاره ای نمود که یعنی سکوت کرده و خاموش شوید! با اشاره ی حضرت زینب نفس ها در سینه حبس شد و حتّی زنگ شتران نیز از حرکت بازایستاد.
سپس آن حضرت فرمود: بِسمِ اللهِ الرّحَمن الرّحیم الحُمدُ لله،وَ الصَّلاهُ عَلی أبی(جدّی)مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطَیّبینَ الأخیار. حمد و سپاس مخصوص خداوند است،سلام و درود بر پدرم حضرت محمّد و خاندان طیّب و برگزیدۀ او باد.
أمّا بَعدُ،یَا أهلَ الکُوفَهِ،یَا أهلَ الخَتلِ و الغَدرِ،أتَبکُون؟فَلا رَقَأتِ الدَّ معَهُ وَ لا هَدَأتِ الرّنَّةُ امّا بعد،ای اهل کوفه،ای گروه دغلباز، نیرنگ باز و بی وفا، آیا(برای مصیبتی که بر ما وارد شده است)می گریید؟چشمه اشکتان خشک نشود و ناله هایتان پایان نیابد.
إنَّما مَثَلُکُم کَمَثَلِ الَّتی نقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّهٍ أنکاثاً تَتَّخِذُونَ أیمَانَکُم دَخَلاً بینکُم مثل شما مثل آن زنی است که پس از تابیدن رشته های خود،آنها را باز می کرد.
ألَاوَ هَل فِیکُم إلّا الصَّلفُ النَّطَف،وَ الصَّدرُ الشّنَفُ وَ مَلَقُ الإمَاءِ وَ غَمزُ الأعدَاءِ؟ (ای کوفیان)شما جز سخن بیهوده و گزاف و ناپاک،و سینه های آکنده از کینه و خشم،و ظاهری چون کنیزکان متملّق و باطنی چونان دشمنان سخن چین، چه فضیلت دیگری دارید؟
أو کَمَرعیً عَلی دِمنَهٍ شما همانند سبزه ای هستید که در میان زباله ها و منجلاب ها رشد کرده.
أو کَفِضَّهٍ عَلی مَلحُودَهٍ یا همانند نقره ای هستید که برای آراستن قبور مردگان استفاده می شوند.
ألا ساءَ مَا قَدَّمَت لَکُم أنفُسَکُم أن َسخِطَ اللهُ عَلَیکُم وَ فِی العَذَابِ أنتُم خَالِدُونَ؛بدانید که بد توشه ای برای آخرت خویش از پیش فرستادید؛زیرا که شما دچار خشم و غضب الهی شده و در عذاب او جاویدان خواهید ماند.
أتَبکُونَ وَ تَنتَحِبُونَ؟آیا گریه می کنید و شیون و زاری بر پا کرده اید؟
إی وَ اللهِ فَابکُوا کثیراً واضحَکُوا قَلیلاً،فَلَقَد ذَهَبتُم بِعَارها وَ شَنارِها وَ لَن تَرحًضوها بِغُسلٍ بَعدَها أبداَ؛آری به خدا سوگند،باید که بسیار گریه کنید و کمتر شاد شوید؛زیرا دامن شما آلوده به ننگی شده که هرگز نمی توانید آن را بشویید.
وَ أنّی تَرحَضُونَ قَتلَ سَلیلِ خَاتَمِ النُّبُوَّهِ وَ مَعدِنِ الرِّسَالَهِ وَ سَیِّدِ شَبَابِ أهلِ الجنَّهِ وَ مَلاذِ حِیَرَتکُم وَ مَفزَعِ نَازِلَتِکُم وَ مَنَارِ حُجَّتِکُم وَ مَدَرَهِ سُنَّتِکُم. چگونه می توانید خون پسر خاتم الانبیاء(صلی الله علیه وآله) و معدن رسالت را از دامان خود پاک کنید؟خون سید جوانان اهل بهشت را؟و پناهگاه نیکانتان را؟و ملجأ حوادث ناگوارتان را؟و مناره ی حجّتتان را؟و پیشوا و رهبر قوانین را؟
ألا ساءَ مَا تَزِرُونَ، بدانید که بد جنایتی مرتکب شدید.
وَ بُعداً لَکُم وَ سُحقاً از رحمت الهی دور باشید و بمیرید.
فَلَقَد خَابَ السَّعی پس هر آینه تلاش ها را بیهوده ساختید.
وَ تَبَّتِ الأیدی،و دستانتان بریده باد.
وَ خَسِرَتِ الصَّفقَهُ وَ بُؤتُم بِغًضَبٍ مِنَ اللهِ،در معامله ای که کردید،زیانکار شدید و دچار غضب الهی شدید.
وَ ضُرِبَت عَلَیکُم الذِّلَّهُ وَ المَسکَنَهُ،و ذلت و بیچارگی را برای خود رقم زدید.
وَیلَکُم یَا أهل َ الکُوفَه! وای بر شما ای کوفیان. أ
تَذرُونَ أیَّ کَبِدٍ لِرَسُولِ اللهِ فَرَیتُم؟آیا می دانید که(کدام)چه جگری را از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پاره پاره کردید؟
وَ أیَّ کَرِیمَهٍ لَهُ أبرَزتُم؟و پرده نشینان حرمش را آشکار نمودید؟
وَ أیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکتُم؟آیا می دانید که چه خونی از او ریختید؟( کاظمی نائینی ،ص183) وَ أیَّ حُرمَهٍ لَهُ انتَهَکتُم؟و چه اندازه حرمت او را شکستید؟
لَقَد جِئتُم بِها صَلعاءَ عَتفاءَ سَوداءَ فَقماءَ(وَفِی بَعضِها)خَرقاءَ شَوهاءَ کَطِلاعِ الأرضِ أو مِلاءِ السَّماءِ. هر آینه جنایتی که شما مرتکب شدید،بسیار بزرگ و سخت،کریه،ناروا،خشن و شرم آور است به لبریزی زمین و گنجایش آسمان.
أفَعَجِبتُم أن مَطَرَتِ السَّماءُ دَماً.آیا متعجب شده اید که از آسمان خون بارید. وَ لَعَذَابُ الآخِرَهِ أخزی وَ أنتُم لا تَنصَرُونَ (بدانید)همانا عذاب آخرت ننگین تر است و در آن حال کسی به فریاد شما نمی رسد.
«فَلا یَستَخِفَّنَّکُم المُهَل فَإنَّهُ لا یَحفِزُهُ البِدَارُ وَ لا یَخَافُ فَوتَ الثّارِ.وَ إنَّ رَبَّکُم لِبالمِرصَادِ….» از این مهلتی که خداوند به شما داده،استفاده نکنید،(مهلت شما را سبکسر نکند)زیرا که سبقت گرفتن شما،خدا را در عذاب دادنتان به شتاب نمی اندازد(زیرا کسی بر خدای عزو جل پیشدستی نتواند کرد)و خداوند انتقام خود را خواهد گرفت و به درستی که پروردگارتان در کمینگاه است. (همان،ص183)
بعد از بیان مفصل خطبه در پایان خطبه حضرت زینب از خداوند برای نعمت شهادت وسعات که مختصّ خاندان رسالت کرده است تشکر کرد. « فالحمد لله ربّ العالمین ،الذی ختم لأوّلنا بالسعادة والمغفرة،ولآخرنا بالشهادة والرحمة.ونسأل الله أن یکمل لهم الثواب ،ویوجب لهم المزید ،ویحسن علینا الخلافة،إنه رحیم ودود ،وحسبنا الله ونعم الوکیل» (طاووس،1348ش، ص180)
اکنون خدای عالمیان راسپاس می گویم که سرآغاز زندگی خاندان ما رابا سعادت و رحمت قرین ساختو سرانجام زندگی ما را با شهادت و سرشار از مغفرت مقرّر فرمود. واز خداوند متعال خواستاریم که اجر وثواب شهیدان راکامل گرداند، وپاداش آنان را افزون سازد،وامانت داری وجانشینی ما را از آنان به ترتیب خوب ونیکو قرار دهد،چرا که خداوند رحیم ومهربان است. خداوند برای ما کافی است وتنها او مدافع حقّ مابوده وبهترین سرپرست ویاور ما می باشد. (محمدیان،1386،ص124-123).
روای گفت:به خدا سوگند مردم را دیدم در حالی که سرگشته و حیران مشغول گریه و زاری بودند، آنها انگشت پشیمانی و اندوه بر دندان گرفته و می گزیدند، پیرمردی در کنار من ایستاده بود،او را دیدم که به شدّت می گریست،به حدّی که محاسنش خیس شد و در این حال می گفت: پدر و مادرم فدایتان شوند،که کهنسالان شما،بهترین کهنسالان و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل هاست که نه خوار می شود و نه شکست می پذیرد.( کاظمی نائینی ،ص186)
نکته های بی شماری در خطبه های حضرت زینب (علیها السّلام ) درکوفه و شام وجود دارد که به برخی از آن اشاره می کنیم:
1. شخصیّت های بزرگ به دلیل حقیقتی که دارند در هر شرایطی قرار گیرند بزرگ هستند وازچنان توانایی برخوردار ند که بتوانند شرایط راتحت تأثیر اندیشه ورفتار خود قرار دهند ورنگ خود رابر محیط اطراف غالب نمایند . اگر چه زینب کبری در موقعیّت یک اسیر درمقابل فرعون زمانش ایستاده بود ،امّا نه اسارت زینب از قدر ومنزلت او کاسته بود و نه پادشاهی یزید موجب عظمت وشوکت وی گشته بود .
زینب کبری در خطبۀ خویش چنان شخصیّت پوشالی یزید رادر هم کوفت و بگونه ای وی را تحقیر نمود که گویی فرماندۀ قدرتمندی یکی ازسربازان سست و ضعیف وخطاکار خویش راتوبیخ می نماید! وجالب این که یزید در مقابل این همه تحقیر نتوانست کاری انجام دهد وبا سکوت ذلیلانۀ خویش پذیرای تحقیر خویشتن گردید. (محمدیان،1386،صص123-122)
زینب کبری با اتکا بر قدرت لایزال الهی خداوند ،از چنان موضع قدرتی سخن گفت که یزید را منفعل ساخت و درعمل نشان داد که یزید بسیار کوچک وناچیز می باشد و ازکمترین ارزش ومنزلت نیز برخوردار نیست. در جایی از خطبه حضرت زینب به این امر اشاره می کند: «ای یزید! اگر چه شداید ومصیبتهای روزگار مرا در شرایطی قرارداد که مجبور شدم باتو سخن بگویم ، ولی برای تو ارزشی قائل نیستم وکوچکتر از مقام ظاهریت می بینم! وسرزنش های بزرگ وتوبیخ های بسیاری را متوجّه تو می دانم!» (همان،صص125-124)
2. اگر زینب کبری فرصتی پیدا می کرد و شرایط مهیا بود، سخنان فراوانی برای گفتن داشت، او اطّلاعات وسیعی دربارۀ حزب ابو سفیان ومطالب پشت پردۀ کاخ بنی امیّه داشت که بیان هرکدام افشاگری بزرگی بر علیه یزید و خاندانش به شمار می رفت.
امّا در مجلسی که سّر مقدّس برادرش در طشتی نهاده شده و در مقابل پست ترین فرد روی زمین قرار گرفته بود، غم و غصّه چنان بر دل زینب هجوم آورده بود که به سختی می توانست هیجانات روحی راکنترل نماید و قطرات اشکش را متوقّف سازد، واگر همین اندازه نیز توانست خطبه ای غرّا ایراد نماید، قطعاً نشانگر توانایی فوق العادۀ وی بوده وفقط تحت توجّهات خاص الهی چنین توفیقی را به دست آورد وگرنه مصیبت به قدری بزرگ بود که هر انسان توانمندی را از پای می انداخت وکلماتش را منقطع می کرد ونظم بیانش را مختل می ساخت. به راستی که باتوجّه به شرایط خاص روحی زینب کبری و بقیۀ اسیران در شهر شام و فشارهای روانی که برآنان وارد شده بود وهنوز به شدّت ادامه داشت، ایراد چنین خطبه ای توسط زینب کبری یک شاهکار به شمار می رود و نشانگر روح بسیار بزرگ وروحیه شکست ناپذیر وی می باشد و در حقیقت سند پیروزی حق بر باطل و منطق بر شمشیر است.
3. شکر و سپاس زینب کبری درپایان سخنرانی اش حاکی ازعرفان عمیق وتربیت عالی و سیر و سلوک کامل وی می باشد. آنجا که فرمود:«ما رأیت إلا جمیلا» بدیهی است که نتیجۀ آن نگاه زینبی به حوادث کربلا،به چنین رفتاری نیز منجر خواهد شد که خداوند را در بزرگترین مصیبتها شکرنماید !
4. بدون تردید اوج سخنان زینب کبری دراین فراز می باشد که خطاب به یزید فرمود:«هرمکر وحیله ای داری به کار ببند، و از هیچ فریب ونیرنگی دریغ مدار، وتمام سعی وتلاش خود را انجام بده،ولی بدان که به خدا سوگند توان آن رانداری که یاد ونام ما را از دلهای بزدایی، و در امکان تو نیست که فروغ وحی ما را خاموش سازی، وضعیف تر از آن هستی که آینده ما رادرک نمایی!
سخن زینب کبری تفسیر این آیه است که: «یُرِیدُونَ لِیُطفِئُوا نُورَ اللهِ بأفوَاهِهِم وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَو کرِهَ الکافِرُونَ» آنان می خواهند نور خدا را با دهان خویش خاموش سازند ،ولی خداوند نور خدا را کامل می کند هرچند کافران اکراه داشته باشند. (صف ،آیۀ8)
آیا نور خدا مصداقی روشن تر ازاهل بیت علیهم السّلام دارد؟ کافی است درآیۀ نور اندکی دقّت وتأمّل شود تا روشن گردد که مصداق روشن نور الهی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وخاندان پا ک وی می باشند ،آنجا که می فرماید:«الله نُورُ السّمَاوَاتِ والأرضِ»(نور ،35)
سپس درآیۀ بعد آدرس دستیابی به این نور رابیان می کند: «فی بُیُوتٍ أَذِنَ الله ُ أَن تُرفَعَ وَیُذکَرَ فِیهَا اسمُهُ یُسبِّحُ لَهُ فِیهَا بِا لغُدُوِّ والاصالِ»این نور در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند ،خانه هایی که نام خدا درآنها برده می شود وصبح وشام در آنها تسبیح او می گویند. (نور ،36)
آیا اهل بیت عصمت وطهارت که بنا بر تصریح قرآن از هر رجس وپلیدی تطهیر شده اند(احزاب ،33) مصداق «رِجَالٌ لا تُلهِیهِم تِجَارَهٌ ولا بَیعٌ عَن ذِکرِ الله ِ » نیستند !بنابراین وعدۀ قطعی خداوند این است که نور آنها خاموش نخواهد شد و تا ابد این نور روشنی بخش راه حقّ وحقیقت می باشد.
تاریخ هزار وچهارصد سالۀ اسلام نشان داد که سخن زینب کبری عین حقیقت بود و نور اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)خاموش نشد وبلکه روزبه روز بر فرووغ آن افزوده شد. (همان،ص 129تا 124).
فهرست منابع
*الشاطی،عائشه بنت، بانوی کربلا حضرت زینب(علیها السّلام ) ،ترجمه آیت الله سیدرضا صدر،چاپ هفتم،قم:مؤسسه بوستان کتاب،1387
*حائری، علی ،کاوشی تاریخی درباره انقلاب زینب کبری سخنگوی اسلام از دشت نینوا ،چاپ اوّل،گیلان :ناشر انتشار تابان،1378
* سید بن طاووس،سید علی بن موسی بن جعفر بن ،اللهوف علی قتلی الطفوف ،تهران:انتشارات جهان، 1348ش.
*شبیری،اعظم ،سیمای حضرت زینب (علیها السّلام ) در آیینۀ تاریخ ،چاپ دوم،قم:ناشر :مرکز نشر هاجر وابسته به مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران ،1387
* قائمی،علی،زندگی حضرت زینب رسالتی از خون وپیام ،چاپ دوم:تهران:انتشارات امیری، 1373.
*کاظمی نائینی، سیّد رضا موسی،مصائب حضرت زینب ،چاپ دوم،قم:انتشارات مشهور،1388 10.محمدیان،محمد،اگرزینب نبود…سخنان شیوای حضرت زینب (علیها السّلام ) درحادثه باعظمت عاشورا، چاپ ششم، تهران:دفترنشرفرهنگ اسلامی ،1386.
برگرفته از مقاله ی “زینب (علیها السّلام )الگو واسوه ی زنان مسلمان"،سهیلا مرادی،طلبه سطح 3 مدرسه عالی عصمتیه.