#حدیث
? پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
مَنْ تَوَلّی عَمَلا وَ هُوَیَعْلَمُ أنَّهُ لَیْسَ لَهُ بِأهْل، فَلْیتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ؛
هر که ریاست و مسئولیتی را بپذیرد و بداند که اهلیّت آن را ندارد، ـ در قبر و قیامت ـ جایگاه او پر از آتش خواهد شد.
نبرد با شیطان یا جهاد اکبر
اگر دشمن، ضعیف است چرا به این نبرد، جهاد اکبر میگویند؟ پاسخ این است که چون میدان جهاد با شیطان و ابزار اغوای او، یعنی هوای نفس بسیار وسیع است و غنیمت یا غرامتی که در این جنگ نصیب یا دامنگیر انسان می شود بسیار مهم است. هر جنگی در جهان طبیعت رخ بدهد هم غنیمت هایش محدود است و هم غرامت هایش، ولی غنیمت های جهاد با شیطان و نفس اماره نا محدود و غرامت هایش نیز جبران ناپذیر است؛ زیرا انسان در نبرد با شیطان، یا شرف و شرع را حفظ می کند یا آنها را از دست می دهد، از این جهت جنگ، جنگ اکبر است و برای انسانی که ورزیده نیست، جنگ با دشمن درون، گرچه ضعیف باشد، دشوار است وگرنه به لحاظ دشمن اگر سنجیده شود، جنگ بزرگی نیست. انسانی که عقل دارد و به وحی تکیه کرده و به خداوند توکل می کند شکست نمی خورد. [1]
[1]-عبدالله، جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، قم، اسرا، 1377ش. ص112.
اگر شیطان دستور داد و انسان را به گناهی تحریک کرد و او انجام داد و به جایی که نباید نگاه بکند، نگاه کرد، مالی که نباید بگیرد، گرفت یا سخنی را که نباید بگوید، گفت و با اینکه می داند این کار، گناه است با او موافقت کرد و خواسته های او را برآورد، زمینه پیشروی او و شکست خود را فراهم کرد. اگر کسی دستی به گناه دراز کرد، پایی به جای حرام گشود، و زبانی به دروغ و تهمت و افترا و مانند آن باز کرد همان لحظه شروع گناه، لحظه پیشروی شیطان است، چنانکه لحظه ای که دارد مقاومت می کند، لحظه عقب نشینی شیطان و اسیر کردن او می باشد، اما وقتی کاملا گناه را ترک می کند لحظه پیروزی او و شکست شیطان است.
شیطان مانند دزدان هراسناک به هنگام حمله آماده فرار است و آنقدر قوی نیست که در هنگام تهاجم، مقاوم باشد، کید شیطان همیشه ضعیف بوده و هست و این اختصاص به زمان معینی ندارد؛ بنابراین، اگر کسی در جنگ با شیطان شکست بخورد،در حقیقت در جنگ با دشمن ضعیف شکست خورده و باید خیلی ضعیف النفس باشد تا دشمن ضعیف او را شکست دهد.[1]
[1]- عبد الله، جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن،قم، اسرا، 1377ش، ص111.
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشه ی مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را ، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد می زد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه
یکی فریاد سر می داد بر پیکر سری دارم
که آن را می سپارم دست تیغ و بر گریبان نه
برای او که کشتن را صلاح خویش می داند
تفاوت می کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کم کم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم “آری”
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: “نه”
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما می شود تحریم، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه!
محمدحسین ملکیان