وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به “حافظ”
اگر صد تا گردو ولی پوچ و بی مغز را یک طرف بگذارند بیست تا گردوی مغزدار هم در طرف دیگر.و از طفلی بخواهند یکی از دو طرف را انتخاب کند،چه می شود؟ آن صد تا گردو را انتخاب می کند وهر چه به او بگویی اینها بی مغز است او نمیفهمد میگوید مغز چیست؟ میرود سراغ آن صد تا!
این قصهی پر غصهی ما آدم هاست گفت: خلق اطفال هستند جز مرد خدا حکایت ما هم دقیقا همین است یعنی ما هم انسانهایی هستیم که بیشتر به کمیت میاندیشیم تا به کیفیت. به همین خاطر اگر به ما بگویند صد سال عمر به تو میدهیم بدون خدا بیست سال عمر میدهیم با خدا، فکر میکنید غالب آدمها کدام یک را انتخاب بکنند؟! حافظ می گوید چند صباحی انسان در وصال خدا باشد خیلی بهتر است که یک عمر جاودانهای داشته باشد که خدا در آن رنگی نداشته باشد چون این زندگی جز نکبت و بدبختی و فلاکت چیزی نیست نمونه اش همین شیطان است.
این شیطان اگر بخواهد برای خودش جشن تولد بگیرد شما فکر میکنید چند شمع باید روشن بکند؟ این عمر جاودانه است ولی جز نکبت چیزی از این عمر سر نمیزند چون در وصال حق نیست، اما یک وجود نازنینی مثل فاطمهی زهرا هجده سال در این عالم عمر میکند ولی در وصال حق و ببین چه چشمههای نوری از دامان او سر میزند. عمر جاودان کثیر است ولی برکت ندارد ولی این وجود نازنینی که هجده سال عمر میکند کوثر است فرق است بین کثیر و کوثر کثیر زیاد است ولی برکتش خیلی کم است کوثر به آن چیزی میگویند که کم است اما برکات فراوانی دارد.
به قول عرفا میگویند اُنظُر اِلَی الاَحَدِیَّة فَادحُش اِلَی الاَبَدِیَّة تو اگر به خدا نظر بکنی برای همیشهی روزگاران سرمست و شیدای او خواهی شد تو جاودانه میشوی. وصال او به عمر جاودان به چرا به؟ به خاطر این که انسان وقتی که اتصال به حق پیدا میکند چیز دیگری میشود جنس دیگری میشود دقیقا مثل یک بذر. اگر یک بذر را در کف دست قرار دهی و فوت کنی،آن بذر پرت می شود! اما همین بذر وقتی با این خاک وصال پیدا میکند متصل میشود مقیم خاک میشود یک چیز دیگری میشود حیات پیدا میکند یک درخت تنومند و تناوری میشود که طوفانها نمیتوانند او را از جا بکنند. انسان هم یک بذر است که وقتی به وصال حق برسد چیز دیگری خواهد شد!
مولوی در مثنوی می گوید: یک نابینایی داشت از کوچه میرفت یک سگی هم از راه رسید و پارس کنان به این بیچاره حمله کرد این فرد نابینا شروع کرد با آن سگ صحبت کردن. گفت :هم جنسهای تو میدانی الآن کجا هستند؟ در دشت هستند،آنها گور خر میگیرند . نگاه به شکارت بکن یک کور یک عاجز، زورت به یک کور رسیده؟ تو باید گور شکار بکنی نه کور! بعد مولوی میگوید آن سگ دانا شکار گور کرد. آن سگی میرود سراغ گور و شکارش ارزشمند است که یک معرفتی داشته باشد. ممکن است شما بپرسید مگر سگ بامعرفت بی معرفت دارد؟ بله .سگ اصحاب کهف از دانایی اش بود که دنبال سر هر کسی راه نیفتاد دنبال اصحاب کهف افتاد و ماندگار شد! یک سگ وقتی کنار خوبان قرار میگیرد ماندگار میشود اگر انسان کنار خدا قرار بگیرد چه قیمتی پیدا میکند!
حجت الاسلام والمسلمین رنجبر